سفارش تبلیغ
صبا ویژن
باشگاه افسران جوان جنگ نرم
   مشخصات مدیر وبلاگ
 
    آمارو اطلاعات

بازدید امروز : 0
بازدید دیروز : 8
کل بازدید : 72510
کل یادداشتها ها : 27

پیوست ها
نوشته شده در تاریخ 91/2/20 ساعت 12:25 ص توسط گروه نویسندگان


دستی از غیب برون آید؟

یا

چرا حواسمان به خودمان نیست؟

چند روز پیش برای بنده ظاهرا" از طرف یاهو یک ایمیل آمد که شما برنده ی 28 میلیون دلار شدید چون در رنکینگ کاربران یاهو بالاتر بودید و چه و چه ... . بنده خودم خوب میدانم که این نوع ایمیل ها نوعی کلاه برداری است و حتی ارزش خواندن ندارد. چه برسد به پیگیری. اما از خودم تعجب میکنم که با این همه ادعا و اطلاعات دقیق از نحوه ی این مدل کلاهبرداری ها – که آخر برای هزینه ی ارسال جایزه از آدم طلب پول میکنند- باز هم با یک امید خاصی این ایمیل را خواندم و حتی به این بسنده نکردم و ایمیلم را به یکی از دوستانم که زبان انگلیسیش خیلی قوی است نشان دادم و وقتی آن دوستم با یک نگاه عاقل اندر سفیه به من نگاه کرد و با طعنه به من فهماند که چقدر ابله هستی باز هم کار را رها نکردم و در اینترنت هم این نوع ایمیل ها را بررسی کردم و دست آخر هم که همه ی شواهد نشان میداد که این ایمیل کلاه برداری است با اینکه برای فرستنده یک ایمیل مفصل که تنها شامل این سه حرف بود "f k u"فرستادم هنوز هم نگرانم که نکند به خاطر این توهینی که کردم یاهو از دادن جایزه به من منصرف شود. این را میدانم که این دسته از کلاه برداران با دست گذاشتن بر رو ی این نقطه – نمیدام بگویم ضعف یا نه- از ما است که دست به کلاه برداری میزنند. و این خود نشان دهنده ی این است که این امید به برنده شدن امری فراگیر است.-شمار این دست کلاه برداری ها را میتوانید در اینترنت جست و جو کنید باور نمیکنید که چقدر زیاد است-

خوب که به این رفتار غیر معقولم نگاه میکنم میبینم که ما از این دست رفتار ها زیاد میکنیم مثلا وقتی یک پیامک به موبایل مان میرسد به سمت آن شیرجه میرویم با اینکه مطمئن هستیم که مثلا این پیامک از طرف ایرانسل است- یا همراه اول- . اصلا فرض کنیم که این پیامک از طرف ایرانسل هم نباشد آخر چرا با این همه اشتیاق به سراغ هر پیامکی میرویم و این کار را بارها و بارها امتحان میکنیم. و یا مثلا کافیست که در یکی از قرعه کشی های قهوه ی تلخ – سریال شبکه ی خانگی- شرکت کرده باشیم تا هر تماس ناشناسی که با ما برقرار شود این امید را داشته باشیم که الان است که ما برنده ی یک دستگاه آپارتمان بشویم و حتی وقتی ببینیم که تماس ناموفقی داشته ایم – میس کال- که شماره ی یک ناشناس است دائم به این فکر کنیم که نکند برای اعلام برنده شدن با ما تماس گرفته باشند و این فرصت سوخت شود و از این بد تر این است که حتی بدون شرکت در قرعه کشی وقتی یک تماس ناشناس داشته باشیم همیشه منتظر باشیم که کسی که آن طرف خط است به ما یک خبر خیلی خوب بدهد و خلاصه این که همیشه منتظر یک اتفاق بزرگ و مهم در زندگیمان هستیم. حالا همین ما در موقع نقد دیگران محکم میگوییم که " من به شانس اعتقاد ندارم " و یا " این خود آدم است که اتفاقات بزرگ زندگیش را میسازد" و" این بلاهت است که منتظر باشیم دستی از غیب برون آید و کاری بکند" .

راستی این همه امید از کجا می آید و به چه درد قرار است بخورد؟

از آن مهمتر اینکه چرا میان نظر و عملمان- یا ظاهر و باطنمان- اینقدر فاصله است؟

چرا وقتی در موقعیتش قرار میگیریم درست همان عملی را انجام میدهیم که اگر در مقام نقد بودیم هزاران ایراد به آن وارد میکردیم؟

( این را هم بگویم که وقتی این قضیه ی ایمیل را برای دوستی تعریف کردم و طرف کلی مرا نقد کرد چند روز بعد از زیر زبانش کشیدم که قبل تر ها برای خودش هم ایمیل مشابهی آمده و او هم با این همه ادعا هنوز از کلاه برداری بودن آن ایمیل مطمئن نیست) .

حالا قضیه ی ایمیل و امید به کنار من برای خودم بسیار اتفاق افتاده که به یک رفتار کسی بشدت ایراد گرفته ام و چند روز بعد بدون اینکه خودم متوجه باشم عینا" همان رفتار را مرتکب شده ام. بعد از این که این تجربه را بارها و بارها تکرار کردم به این نتیجه رسیدم که خیلی سخت است که آدم بتواند محکم بگوید این رفتار غلط است و از آن سخت تر اینکه اگر پا بدهد خودش مرتکب آن نشود.

راستی چرا در این مواقع ما اصلا" حواسمان به خودمان نیست؟

اصلا نمیدانم چرا در پایان این متن دوست دارم بنویسم این آیه را که میفرماید:

فاعتبروا یا اولی الابصار







  پیام رسان 
+ سلام دوستان




طراحی پوسته توسط تیم پارسی بلاگ